سپـﯦـــددشـﭠـــ سراﮮهمـﮧ

شـﮩࢪﮮ دࢪ مـࢪڪز آبشاࢪهاﮮ بـﭔشـﮧ ،گـࢪﭔﭞ،چڪان،ﭡـلـﮧ زنگ(شوﮮ)

ڪلامـ - خاطرﮪ شـﮩـدا 22 / 12

کلام:

هيچ شرافتي بالاتر از تسليم بودن در مقابل خدا نيست. شهيد محمد کمالي

  خاطره:

ماشين، جلوى سنگر فرمان دهى ايستاد. آقا مهدى در ماشين را باز كرد. ته ايفا يك افسر عراقى نشسته بود. پياده اش كردند. ترسيده بود. تا تكان مى خورديم، سرش را با دست هايش مى گرفت. آقا مهدى باهاش دست داد و دستش را ول نكرد. پنج شش متر آن طرف تر. گفت برايش كمپوت ببريم. چهار زانو نشسته بودند روى زمين و عربى حرف مى زدند. تمام كه شد گفت «ببريد تحويلش بديد.» بى چاره گيج شده بود. باورش نمى شد اين فرمان ده لشكر باشد تا ايفا از مقر برود بيرون، يك سره به مهدى نگاه مى كرد. شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

 

ܓ  ܓ به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است  ܓ  ܓ 

 

[ شنبه 22 اسفند 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 6:26 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]

ڪلامـ - خاطرﮪ شـﮩـدا 17 / 10

کلام  سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اساس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید. شهيد علي رضائيان

 خاطره : آموزش دوره ى سى و يك كه تمام شد، قبل از اعزام، نصفشان تسويه گرفتند و برگشتند. سال شصت و دو بود; پاسگاه زيد. كادر لشكر را جمع كرد تا برايشان صحبت كند. حرف كشيد به مقايسه ى بسيجى ها و ارتشى هاى خودمان با نظامى هاى بقيه ى كشورها. مهدى گفت «درسته كه بچه هاى ما در وفادارى و اطاعت امر با نظامى هاى بقيه ى جاها قابل مقايسه نيستند، ولى ما بايد خودمونو با شيعيان اباعبداللّه مقايسه كنيم. اون هايى كه وقت نماز، دور حضرت رو مى گرفتند تا نيزه ى دشمن به سينه خودشون بخوره و حضرت آسيب نبينه.»   شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

 

ܓ  ܓ به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است  ܓ  ܓ 

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 6:18 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]

ڪلامـ - خاطرﮪ شـﮩـدا 13 / 10

کلام :  لحظه مرگ ؛ که از آن گریزی نیست برای همه پیش خواهند آمد ، پس چه بهتر که انسان خودش انتخاب گر یهشت شود ، قبل از اینکه مرگ او را انتخاب نموده و فرصت را برایش ضایع کند.شهيد حميد پيراهن سياه

 خاطره : تازه وارد بودم. عراقى ها از بالاى تپه ديد خوبى داشتند. دستور رسيده بود كه بچه ها آفتابى نشوند. تو منطقه مى گشتم، يك جوان بيست و يكى دو ساله، با كلاه سبز بافتنى روى سرش، رفته بالاى درخت، ديده بانى مى كرد. صدايش كردم «تو خجالت نمى كشى اين همه آدمو به خطر ميندازى؟» آمد پايين و گفت «بچه تهرونى؟» گفتم «آره، چه ربطى داره؟» گفت «هيچى. خسته نباشى. تو برو استراحت كن من اين جا هستم.» هاج و واج ماندم. كفريم كرده بود. برگشتم جوابش را بدهم كه يكى از بچه هاى لشكر سر رسيد. هم ديگر را بغل كردند، خوش و بش كردند و رفتند. بعدها كه پرسيدم اين كى بود، گفتند «مهدى زين الدين.» شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

 

ܓ  ܓ به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است  ܓ  ܓ 

[ یک شنبه 13 دی 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 6:19 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]

ڪلامـ - خاطرﮪ شـﮩـدا 7 / 10

کلام : بین برادران متعهد و حزب اللهی فاصله نیاندازید و هر کس را با یک مارک از صحنه دور نکنید.شهيد علي آراسته

 

خاطره : تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه ى بالاى خانه ى ما مى نشستند. آفتاب نزده از خانه مى رفت بيرون. يك روز، صداى پايين آمدنش را از پله ها كه شنيدم، رفتم جلويش را گرفتم. گفتم «مهدى جان! تو ديگه عيالوارى. يك كم بيش تر مواظب خودت باش.» گفت «چى كار كنم؟ مسئوليت بچه هاى مردم گردنمه.» گفتم «لااقل توى سنگر فرمان دهيت بمون.» گفت «اگه فرمان ده نيم خيز راه بره، نيروها سينه خيز مى رن. اگه بمونه تو سنگرش كه بقيه مى رن خونه هاشون.» شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

[ دو شنبه 7 دی 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 5:39 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]

کلامـ - خاطره شهدا 10 - 8

کلام شهدا :
 دنيا را به اندازه‏ى يك ارزن دوست نداشته باشيد.
احمد احمديان

خاطره شهدا :

بعد از شهادتش، يكى از بچه ها خوابش را ديده بود; توى مكه داشته زيارت مى كرده. يك عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اين جا چى كار مى كنى؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهاى اول وقتم، اين جا هم فرمانده ام.»   شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

[ یک شنبه 10 آبان 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 6:37 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]

کلام - خاطره شهدا 5-7

کلام شهدا :
 خدايا توفيقمان ده كه اگر با خون وضو نگرفتيم.با ياد خون دادگان وضو بگيريم.
علي چيت سازان

 خاطره شهدا : 

دو سه روز بود مى ديدم توى خودش است. پرسيدم «چته تو؟ چرا اين قدر توُهَمى؟» گفت «دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلاً حالم خوش نيست.» گفتم «همين جورى؟» گفت «نه. با حسن باقرى بحثم شد. داغ كردم. چه مى دونم؟ شايد باهاش بلند حرف زدم. نمى دونم. عصبانى بودم. حرف كه تموم شد فقط بهم گفت مهدى من با فرمانده هام اين جورى حرف نمى زنم كه تو با من حرف مى زنى. ديدم راست مى گه. الآن دو سه روزه. كلافه ام، يادم نميره.»   شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

[ یک شنبه 5 مهر 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 1:25 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]

کلام - خاطره شهــــدا 24

کلام شهدا :
 آرمان‌خواهي انسان مستلزم صبر بر رنج‌هاست. پس برادر خوبم، براي جان‌بازي در راه آرمان‌ها ،ياد بگير كه در اين سيّاره‌ي رنج ، صبورترين انسان‌ها باشي . سید مرتضی آوینی

خاطره شهدا : 

چند روزى بود مريض شده بودم. تب داشتم. حاج آقاى خانه نبود. از بچه ها هم كه خبرى نداشتم. يك دفعه ديدم در باز شد و مهدى، با لباس خاكى و عرق كرده، آمد تُو. تا ديد رختخواب پهن است و خوابيده ام، يك راست رفت توى آشپزخانه. صداى ظرف و ظروف و باز شدن در يخچال مى آمد. برايم آش بار گذاشت. ظرف هاى مانده را شست، سينى غذا را آورد، گذاشت كنارم. گفتم «مادر!چه طور بى خبر؟» گفت «به دلم افتاد كه بايد بيام.»  شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

[ شنبه 24 شهريور 1394برچسب:شهید مهدی زین الدین, ] [ 1:56 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]